عصر يکي از روزها شخصي وارد کاباره ميامي شد و سراغ شاهرخ را گرفت . گارسون ميز ما را نشان داد. آن شخص هم آمد و کنار ميز ما نشست. بعد از کمي صحبتهاي معمول، گفت: من يک کار کوچک از شما مي خوام و در مقابل پول خوبي پرداخت مي کنم.
بعد چند تا عکس و آدرس و مشخصات را به ما داد و گفت: اين آدرس هتل جهان است. اين هم مشخصات اتاق مورد نظر، شما امشب توي اين اتاق بايد بهروز وثوقي رو با چاقو بزنيد!!
چشمان شاهرخ يکدفعه گرد شد و با تعجب گفت: آدم بُکشم؟!نه آقا اشتباه گرفتي .
آن مرد ادامه داد: نه، فقط مجروحش کنيد. اين يه دعواي ناموسيه، فقط مي خوام خط و نشون براش بکشيم. بعد دستش را داخل کيف بُرد و سه تا دسته اسکناس صد توماني روي ميز گذاشت و گفت: اين پيش پرداخته، اگه موفق شديد دو برابرش رو مي دم. در ضمن اگه احتياج بود، حبيب دولابي و دار و دسته اش هم هستن ! شاهرخ پرسيد: شما از طرف کي هستين، اين پول رو کي داده؟
اما آن آقا جواب درستي نداد .
شب با احتياط کامل رفتيم هتل جهان، يک روز هم در آن حوالي معطل شديم ، اما بهروز وثوقي عصر روز قبل از ايران خارج شده بود.
تارنمای شهید شاهرخ ضرغام
19 - داستان بهروز وثوقی
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: کتاب حر انقلاب
- بازدید: 2774