در روزهاي بهمن ماه شور و حال انقلابي مردم بيشتر شده بود. شاهرخ با انساني که تا چند ماه قبل مي شناختيم بسيار متفاوت شده بود. هر شب مسجد بود. ماشين پيکانش را فروخت و خرج بچه هاي مسجد و هزينه هاي انقلاب کرد!


شب بود كه آقاي طالقاني(رئيس سابق فدراسيون کشتي) با شاهرخ تماس گرفت. ايشان وقتي فهميد که شاهرخ، به نيروهاي انقلابي پيوسته بسيار خوشحال شد. بعد هم گفت:
آقاي خميني تا چند روز ديگر بر مي گردند. براي گروه انتظامات به شما و دوستانتان احتياج داريم.
روز دوازدهم بهمن شاهرخ و اعضاي گروه مسجد، به عنوان انتظامات در جلوي درب فرودگاه مستقر شده بودند، با خبر ورود هواپيماي امام(ره) شاهرخ از بچه ها جدا شد. به سرعت داخل فرودگاه رفت. عشق به حضرت امام او را به سالن محل حضور ايشان رساند.
لحظاتي بعد حضرت امام وارد سالن فرودگاه شد، اشك تمام چهره شاهرخ را گرفته بود. شاهرخ، آنقدر به دنبال امام رفت تا بالاخره از نزديک ايشان را ملاقات کرد و توانست دست حضرت امام را ببوسد. آنروز با بچه ها تا بهشت زهرا(س)رفتيم در ايام دهه فجر شاهرخ را کمتر مي ديديم. بيشتر به دنبال مسائل انقلاب بود.
روز بيست و دو بهمن ديدم سوار بر يک جيپ نظامي جلوي مسجد آمد. يک اسلحه و يک قبضه کلت همراهش بود. شور و حال عجيبي داشت. هر روز براي ديدار امام به مدرسه رفاه مي رفت.

Template Design:kavoshrayan